دست یزید دروغ گو رو شد

ساخت وبلاگ
     وقتی معاویه بعد از رحلت پیغمبر با توسل به شایعات روغین و حیله ,تمام حقیقت تهضت رسول ا.. را در نظر مردم وارونه  جلوه داد  , و کاری کرد که هنوز  مدت کمی از ظهور اسلام یگذشته (کفن پیغمبر هنوز خشک نشده ) مردمی که عاشق و شیفته پیغمبر بودند, بجای پیروی از علی که پیغمبر خواسته بود,همه توسط معایه شتشوی مغزی پیدا کرده,تصور میکردند که علی اصلا" نماز نمیخوانده و دشمن زیبائیهاست,  و حسین به خداوند پشت کرده و خونش باید ریخته شود(به گفته شریح قاضی).

...و بالاخره حسین را کشتند . ولی زینب(س) کار افشای کلک ها و حقه های آنها(معاویه و یزید)  را بر عهده گرفت.                                                                  

                                                                          ***

    در کوفه, وقتی اسرا را آوردند (همینطور در شام که پایتخت بود)در موقع سخنرانی ,زینب در یک لحظه گفت: ساکت

تمامی آن سرزمین که مملو از مردم و سربازان و اسیران و....بودندحتی اسبها(که دیگر شیهه نکشیدند)سکوت محض کردند.      حضرت گفتند شما مانند کنیزکانی هستید که وقتی پادشاهی بر آنان می شورد و بر آنان و پادشاهشان غلبه میکند, برای پادشاه جدید هم میرقصن و مجلس آرایی میکنند.

   شما بقدری بر دلهای ما داغ گذاشتید که آنها شعله ور شده اند.   آیا حسین درمانگر دردهایتان نبود؟  آیا هر وقت به خشکسالی دچار میشدید  برای دعای باران به او استغاثه نمیکردید؟ آیا هجده هزار نامه برایش نفرستادید و دعوتش  نکردید؟  پس چرا مهمان کشی کردید؟

     مردم که پس از شنیدن  تمام صحبتها  و شناخت حقیقت, پشیمان و دیوانه شده بودند, شروع به گریه کردند.

 زینب (س) فرمود:پس زیاد گریه کنید و کم  بخندید.                                               "  در مجلس یزید"

 اسرا  را وارد مجلس یزید کردند. حضرت زینب شروع به صحبت نموده فرمود: ای  پسر آزاد کرده  شده ( یابن الطلقا.  در شروع اسلام, پیغمبر که بر همه مخالفان پیروز شده بود, برای جلب محبت ابوسفیان که جد یزید بود ,مقادیری املاک به آنها بخشید و آنها  اسلام آوردند. ازان پس به آنها طلقاء  میگفتند که نوعی حقارت آشکار برایشان محسوب میشد) ,تو خود را جانشین پیغمبر فرض کرده ای و به خود لقب امیرالموءمنین داده ای تا خلافت را به ناحق بدست گیری  و حالا زنهای خودت را در حرم نگاه داشته ای  ولی دختران پیغمبر را در کوچه و بازار میگردانی؟

     سپس به اصرار حاظران   به حضرت سجاد  اجازه  صحبت میدهند که  ایشان وقتی حقیقت را برملا میکنند معلوم میشود که یزید چه   دروغ بزرگی به مردم گفته بوده یزیدفرمان میدهد  اذان بگویند تا جلوی انقلاب بزرگی که مردم داشتند شروع میکردند را بگیرد . وقتی اذانگو میگوید شهادت میدهم که محمد رسول خداست  حضرت میفرمایند ای یزید این پیغمبر جد من است یا جد تو. وقتی  میگوید  شهادت میدهم که علی ولی خداستو حضرت میگویند ای یزید این علی پدر من است یا پدر تو؟....   که حاضران در مجلس که همه از خاصان و درباریان یزید بودند تازه  متوجه میشوند که حقیقت امر چیست .

   یعنی فهمیدند که یزید در طول این سالهای بعد از پیغمبر با اخبار دروغی که همه جا پخش کرده بوده و خودش را وصی و جانشین اصلی پیغمبر وانمود کرده بوده ( نه حضرت علی را).   اینبود که از گوشه و کنار مجلس  کم کم صدای اعتراض و غضب حضار بلند شد و   کاری که نباید میشد ,  شد.

      در مدینه  "هنده " اسم دختر بچه ای بود که چون بشدت علیل و عاجز بود و پدر و مادرش دیگر قدرت نگهداری  ازین بچه   رانداشتند او را به خانه علی آوردند که یا علی تو میدانی و این بچه. اگر  مرد تو میدانی و ار زنده  ماند هم تو میدانی ما دیگر تمیتوانیم ازو نگهداری کنیم و رفتند.   این دختد شفا میگیرد و در خانه علی میماند و مرید حضرت زینب و امام حسین  و امام حسین میشود تا اینکه خواستگاری برایش میاید و او را به شام میبرد. حضرت عل به او میگوید که  برو ولی به اسرا هم سر بزن.

     اسرای کربلا را وارد خرابه ای در کنار کاخ یزید جای میدهند . هنده که زن یزید شده بودو وقتی شنید اسیرانی هستند   به دیدار آنها رفت. .   در خرابه سربازان شتاه آب  و جارو میکردند  که اسرا پرسیدند چه خبر است؟ گفتند همسر یزیدبن معاویه برای بازدید  به اینجا می آید.

  حضرت زینب کبری به خانمها گفتند مرا در میان خود پنهان کنید. چون نمیخواستند هنده که زمانی در خانه آنهابزرگ شده بود و حالا صاحب عالیترین قدرت دنیایی گشته بود ایشان را بدین حال  ببیند.

  هنده وارد میشود و به اسرا میگوید بزرگ  شما کیست؟ حضرت زینب را نشانش میدهند. جلو میرود وخانمها را پس میزند و میگوید شما هستید؟ حضرت زینب : بلی . میپرسد از کجا آمده اید؟ میفرمایند از مدینه  میپرسد از کدام محله؟ میفرمایند از  محله بنی هاشم. عرض میکند آیا سرور من زینب کبری را مشناسی؟  خانم  میفرمایند  من خودم زینب ام . میگوید اگر تو یزنبی پس حسینت کو؟  میفرمایند بر سر نیزه ها  ...

       هنده وقتی جریان قتل عام همسرش را  بدین صورت از اهل بیت   میشنودجامه بر تن میدرد و خود را با تمام لباسهای با شکوهش آنقدر به خاک خرابه میمالد  و ضجه  سر میدهد که.......

   ......... و بدین ترتیب  تمام اهالی شهر پی به جنایت یزید ملعون میبرند و  یزید برای  فریفتن افکار عمومی  کجاوه های بسیار باشکوه  و پر از تزیینات برایشان درست میکند و میخواهد آنها را با سرو صدا و تمطراق به مدینه بفرستد که حضرت زینب ( که تا مدتی امامت  به فرموده امام حسین بدست ایشان بود ) فرمودند که نه ما عزاداریم  و کجاوه های ساده و بدون تشریفاتی را انتخاب کردند که به کربلا برای اجرای اربعین شاه شهیدان بروند.

عاشورا ...
ما را در سایت عاشورا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9newsalfa1d بازدید : 309 تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت: 12:25